
وقتی عمرولیث (دومین پادشاه صفاری) به نیشابور وارد شد سپاهان او در خانههای مردم میگرفتند و اوضاع اهل شهر بسیار سخت شده بود.
در این هنگام زنی برای دادخواهی نزد لیث رفت و گفت من زنی بیوه هستم و چهار کودک خرد سال دارم و در این شهر خانهای دارم که لشکریان تو آن را تصرف کردهاند و ما آواره کوچهها گشتهایم اگر دستور دهی که خانه ما را به ما برگردانند و ما را از خواری و رسوایی نجات دهی از عدل و انصاف تو دور نخواهد بود.
لیث خشمگین شد و گفت: سپاهان من از سیستان خانه و کاشانهای با خود نیاوردهاند مگر تو در قرآن نخواندهای که: "پادشاهان به هر شهری که وارد میشوند آن را خراب میکنند و عزیزان آن شهر را خوار و بی مقدار کنند" (سوره نمل _ 34)
زن گفت: ای پادشاه مگر تو آیه بعد از این را فراموش کردهای که در حق ظالمان و خانههای آنها فرموده که: "این است خانههای بی صاحب ایشان که چون ظلم کردند همه ویران شد و در این کار هلاکت ستمکاران) برای دانایان آیت عبرت است" (سوره نمل _ 52)
عمرولیث از شنیدن این آیه چنان متاثر شد که به گریه افتاده و دستور داد که تمامی سپاهان از شهر خارج شوند.







