
روی سعدی زیاد کار کنید. اگر انسان روی سعدی خوب کار کند، حافظ را بهتر می فهمد.
سعدی، قاعدۀ فرهنگ ماست و حافظ، ارتفاع آن. همیشه ارتفاع، متکی به قاعده است. شما هرچه قاعدۀ یک بنا را گسترده تر کنید، بیشتر مجاز هستید که بر ارتفاع آن بیافزاید. این برج میلاد، قاعده اش یک خانه و دو خانه نیست. وگرنه نمی توانست چهار صد متر برود بالا. زیرساخت هایش از یک طرف به این خیابان می رسد و از یک طرف به آن خیابان.
اگر مردم ما بخواهند همان رفعت حافظ را داشته باشند، بهترین کار این است که با وسعت مطالب سعدی مأنوس بشوند. رسیدن به حافظ بدون عبور از سعدی میسر نیست. سعدی شناسی، شرط حافظ شناسی است. توصیه می کنم که شاعران و کلاً مردم ما از اشعار حافظ و سعدی فاصله نگیرند.
(آیت الله حائری شیرازی)
در گلستان که گفتهاند سعدی "انسان را با دنیای او و با همه معایب و محاسن و با تمام تضادها و تناقضهایی که در وجود او هست تصویر میکند"، از همان مقدمه معروف "منت خدای را عزوجل... " تا انتهای باب هشتم، ضمن حکایاتی که گاه خودِ سعدی هم یکی از بازیگران این حکایتها میشود، تعالیم اخلاقی قرآن آنچنان به شهد ظرافت آمیخته است که غالباً روح خطابی و تعلیمی کتاب فراموش میشود. گاه این آموزههای اخلاقی قرآن صورت صریح یک آیه قرآنی است مانند:
موسی علیهالسلام قارون را نصیحت کرد که "احسن کما احسن الله الیک" نشنید عاقبتش شنیدی.
که کاملاً برابر است با آیه "وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْك«(آیه 77 سوره قصص)
یکی بر سر راهی مست خفته بود و زمام اختیار از دست رفته، عابدی بر وی گذر کرد و در آن حالت مستقبح او نظر کرد، جوان از خواب مستی سر برآورد و گفت: "إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراما" (آیه 72 سوره فرقان)
اما در گستان قطعههایی هم هست که خواننده امروزی باید با آموزههای قرآنی انس بیشتری داشته باشد تا اشاره سعدی را دریابد:
بلبلان را دیدم که به نالش درآمده بودند از درخت، کبکان از کوه، غوکان در آب و بهایم از بیشه، اندیشه کردم که مروت نباشد که همه در تسبیح و من به غفلت خفته . که سعدی در آن نظر دارد به آیه "إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُم" (آیه 44 سوره اسراء)
صیّاد بیروزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بیاجل در خشکی نمیرد که مطابق با آموزة قرآنی است که "وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها" (آیه 6 سوره هود)
در بوستان که دنیای آرمانی سعدی است و در آن "انسان چنانکه باید باشد، نه آنگونه که هست چهره مینماید"؛ در ابواب دهگانه کتاب به قرآن و تعالیم آن توجه داشته است:
یکی را به سر بر نهد تاجِ بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
"وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير" (آیه 26 سوره آل عمران)
قدیمی نکوکار نیکیپسند به کلک قضا در رحم نقشبند
"هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاء" (آیه 6 سوره آل عمران)
در غزل عاشقانه که شعرا عموماً احوال و عواطف درونی خود را در موضوع عشق بیان میکند، شاید به نظر رسد سعدی به قرآن کمتر نظر داشته باشد، اما باید دانست سعدی در غزلیات خود هم از مضامین قرآنی بسیار بهره گرفته است:
و ما ابری نفسی و لا ازکیها : که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است
"وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي«(آیه 53 سوره یوسف)
راستی کردند و فرمودند مردان خدای ای فقیه اول نصیحت گوی نفسِ خویش را که میتواند تلمیحی باشد به این آیه از سوره بقره "أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُم«(آیه 44 سوره بقره)
در قصاید مدحی که بنابر سنت ادبیات فارسی، شعرا به مدح یکی از ممدوحان خود میپردازند و در این مدایح غالباً جانب انصاف را فرو میگذارند و با اغراق شاعرانه او را بهترین توصیف میکنند "همان رویه ترس و پرهیز که بوستان را رنگی از سخنان انبیا میبخشد، در قصاید شیخ نیز هست... غالب در روی ممدوح میایستد و او را اندرز میدهد و ملامت میکند و از اندیشه بیداد و گناه بر حذر میدارد"
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
"إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُم«(آیه 44 سوره اسراء)
گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین
ای که باور نکنی فیالشجر الاخضر نار
"الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُون«(آیه 80 سوره یس)
من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم تو خواه از سخنم پندگیر و خواه ملال
"وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِين«(آیه 18 سوره عنکبوت)







